جدول جو
جدول جو

معنی غرغره کردن - جستجوی لغت در جدول جو

غرغره کردن(دِ خُ تَ)
آب در گلو گردانیدن بی فروبردن. آب یا دارویی در گلو گردانیدن برای شستن و پاک کردن دهان یا برای دفع بیماری. عمل غرغره. رجوع به غرغره شود
لغت نامه دهخدا
غرغره کردن
آب یا مایعی دیگر را در گلو گردانیدن بی آنکه فرو برند
تصویری از غرغره کردن
تصویر غرغره کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غر غر کردن
تصویر غر غر کردن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، دندیدن، دندش
فرهنگ فارسی عمید
(دَ اَ دَ)
غرور و تکبر نمودن. غرور داشتن:
دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(رَ صَ دَ)
گرفتن پوست بعض حبوب، چون ماش و مانند آن با سودن آجرپاره ای بدان. خرد کردن ماش و جز آن با آسیا چون بلغوری. در میان دو آجر یا سنگ درشت و ناهموار مالیدن حبوب را تا از پوست برآید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ دَ)
تیمار کردن اسب. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ دَ)
آهسته سخن گفتن از سر خشم. غر زدن. (فرهنگ نظام). سخن گفتن اعتراض آمیز. لندیدن. ژکیدن. ناخشنودی نمودن با کلماتی نامفهوم. لندلند کردن. قرقر کردن. رجوع به غرغر و قرقر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
در آب فرو بردن غرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرور کردن
تصویر غرور کردن
تکبر داشتن نخوت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرخره کردن
تصویر خرخره کردن
تیمار کردن اسب
فرهنگ لغت هوشیار
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
تذمّرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
Rant, Growl, Rumbling, Snarl, Splutter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
grogner, râler, grondement, éclabousser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گرداندن آب در دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
ringhiare, lamentarsi, rumoreggiante, schizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
рычать , ругать , грохот , плескать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
brummen, schimpfen, Grollen, knurren, spritzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
гарчати , лаяти , гуркіт , ричати , бризкати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
warczeć, narzekać, grzmot, pryskać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
rosnar, desabafar, retumbante, salpicar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
gruñir, despotricar, retumbante, salpicar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
غرّانا کرنا , بڑبڑانا , غرغر , غرانا کرنا , چھینٹے مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
grommelen, mopperen, dreunen, grommen, spetteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
গর্জন করা , অভিযোগ করা , গর্জন , গর্জন করা , ছিটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
หอน , บ่น , เสียงดังกึกก้อง , ขู่ , กระเซ็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
nguruma, kulalamika, kishindo, mvinyo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
hırlamak, söylenmek, gürleme, sıçramak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
うなる , 文句を言う , ゴロゴロ , 跳ねる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
נהום , להתלונן , רעם , לגרגר , להשפריץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
으르렁거리다 , 불평하다 , 우르릉 , 으르렁거리다 , 튀기다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
menggeram, menggerutu, gemuruh, memercikkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
growl करना , बड़बड़ाना , गड़गड़ाहट , growling करना , छींटे मारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
咆哮 , 发牢骚 , 隆隆声 , 溅
دیکشنری فارسی به چینی